Thursday, 29 March 2012

نه، گابریل، من آن شب پاتیل بودم درست، بوق توقیفیت هم به دیوار تکیه بود درست، ولی، من توی بوقت ادرار نکردم.

Tuesday, 27 March 2012

در بارگاهش

"عرض شود که شما خودتان مشاهده می کنید که،  هر موقع البته که سر مبارک با ته تان بازی نکند، که این مادر قحبه ها رویشان بد فرم زیاد شده. دیگر با جان ستاندن و هول و هراس ملک الموت و چه می دانم داس به دوشی و قیافه ی اسکلت و این ها به راه نمی آیند. بی زحمت به اختیارات این حقیر حداقل سیخ داغ در حین حیات و انگشت کردن و کون گذاشتن و این ها را هم اضافه کنید لطفا."
 عاروق صداداری از دهانم می پرد و بوی الکل دماغم را پر می کند. دست می کشم روی قلنبیدگی کتم. نوک بطری از جیبم زده بیرون. منتظر جواب نمی شوم. سرم را می اندازم زیر و می روم بیرون.

Saturday, 24 March 2012

سه یک

فایده نداره ، آریل داستو بکش کنار . گبی ، میدونم بوق راف تا روز آخر توقیف شده ، دلیلش رو هم از کون اون دوتا بچه بپرس . اما این ایده من نبود .

دو یک

yes Uri , yes Gab, Yes Mich ,  Yes Raph ,It is a group blog ! What ? who said group sex ? wait.

با شمایانم

برای هابیل و قابیل، صحنه داخلی، در حال گذاشتن کـــون هم در غار:
"بخوان... بخوان جا-کش: اتل متل توتوله، کــس ننه ت چجوره*"

*این مورد در بحبوحه ی جنگ اول جهانی با گاو حسن معاوضه خواهد شد.

Tuesday, 20 March 2012

یک یک

تازه تمام شده ایم و گیجیم .و در واقع تازه شروع شده ایم و گیجیم . دقت کنید میفهمید چی میگیم . ما اول یک پایانیم . الان فهمیدید ؟ همانا هرگز نفهمیدید .